ما از ساعت 9:00 الی 19:00 در خدمت شما عزیزان هستیم!
جردن- خیابان 33 پلاک 50 واحد 7
ما از ساعت 9:00 الی 19:00 در خدمت شما عزیزان هستیم!
جردن- خیابان 33 پلاک 50 واحد 7

رویکرد رفتارگرایی در روانشناسی | بررسی مفروضات اصلی رفتارگرایان

رویکرد رفتارگرایی در روانشناسی به عنوان رفتاری نیز شناخته می شود. رفتارگرایی یک نظریه یادگیری است که بیان می کند همه رفتارها از طریق تعامل با محیط از طریق فرآیندی به نام شرطی سازی آموخته می شوند. بنابراین رفتار صرفاً پاسخی به محرک های محیطی است. رفتارگرایی فقط به رفتارهای محرک - پاسخ قابل مشاهده مربوط می شود زیرا می توان آن ها را به شیوه ای سیستماتیک و قابل مشاهده بررسی کرد. برای کسب آگاهی بیشتر در این رابطه از مشاوره تلفنی فردی کلیک کنید.  

تماس با مشاور


پنج رویکرد روانشناسی

زمینه های زیادی از روانشناسی از اصول اولیه گرفته تا ایده های مربوط به رفتارها و ایجاد شرایط مختلف وجود دارد. پنج مورد از رویکردهای اولیه روانشناسی به شرح زیر است:

1-رویکرد بیولوژیکی

بر عوامل بیولوژیکی بدن فرد و چگونگی تأثیر آن ها بر ذهن، افکار و احساسات فرد تمرکز دارد. در درجه اول مربوط به مطالعه ژنتیک، سطوح هورمونی و سیستم عصبی یک فرد برای رسیدن به نتیجه ای در مورد ساختار فیزیکی، خواسته ها و نیازهای آن ها است که ارتباط مستقیمی بین بدن و ذهن دارند.
کسانی که از این ایده حمایت می کنند معتقدند عوامل مختلف بدن خاص و سلامت کلی یک فرد، ریشه های روحی و حالات روانی آن ها است و این مولفه های فیزیکی بر هر تصمیمی که ممکن است یک فرد بگیرد تأثیر می گذارد. این رویکرد در مورد مطالعه داروها و ژنتیک و اینکه چگونه هر دو ممکن است از نظر فیزیکی بر ساختارهای ترکیب ذهنی و جسمی فرد تأثیر بگذارند بسیار مهم است. برای آشنایی با روانشناسان معروف ایران و جهان و نظریات آن ها کلیک کنید.

2-رویکرد روان پویایی

یک مفهوم فرویدی که معتقد است انگیزه های فرد از میل جنسی ناشی می شود. رویکرد روان پویایی اصرار دارد که تمام انگیزه‌ها و عوامل ناخودآگاه فرد به تجربیات فرد در دوران کودکی مربوط می‌شود و این عوامل ریشه‌های رفتارهای فرد در آینده خواهند بود.  این رویکرد معتقد است همه رفتارها توسط ناخودآگاه تعیین شده و بسیاری از افراد در مورد مفاهیم رفتار و تکانه ها شنیده اند که تحت تأثیر id، ego و superego قرار می گیرند.

3-رویکرد انسان گرایانه

بر این باور است که هر فردی دارای اراده آزاد است. ذاتاً "خوب" است و انسان به طور طبیعی با میل به بهبود خود انگیزه می گیرد. همچنین از این ایده حمایت می کند که همه نیاز دارند خود و دنیای اطراف خود را به طور قابل توجهی بهتر کنند. این رویکرد بر منحصربه‌ فرد بودن هر فرد تأکید دارد.
رویکرد انسان ‌گرایانه مطالعات و آزمایش‌های مربوط به هر حیوان دیگری را برای نتیجه گیری رفتار انسان رد می‌کند. زیرا معتقدند انسان‌ها از سطح شناختی بسیار مهم ‌تری برخوردار هستند و اینکه توانایی های انسان برای استدلال، تفکر و برقراری ارتباط با هر موجود زنده دیگری در قلمرو حیوانات متفاوت است. برای آشنایی بیشتر با رویکرد انسان گرایی در روان شناسی کلیک کنید.

4-رویکرد شناختی

رویکرد شناختی به روانشناسی، ذهن را به عنوان یک "پردازنده اطلاعات" می بیند و بنابراین رفتارها و دیدگاه های یک فرد بر اساس دانشی است که از قبل دارد و همچنین تجربیات مبتنی گذشته آن ها. این رویکرد ایده های تفکر روانکاوانه و رفتارهای مشروط را کنار می گذارد و بر اراده آزاد با تصمیماتی که توسط حافظه فرد تعیین می شود و توانایی آن ها برای پردازش این اطلاعات برای شکل دادن به انتخاب هایی که در حال حاضر و بعد انجام خواهند داد تمرکز می کند.
رویکرد رفتارگرایی در روانشناسی

5-رویکرد رفتارگرایی در روانشناسی

این رویکردی به روانشناسی است که بر چگونگی تأثیر محیط و چگونگی تأثیر محرک های بیرونی بر حالات ذهنی و رشد یک فرد و اینکه چگونه این عوامل به طور خاص فرد را برای رفتارهایی که بعداً از خود نشان خواهند داد «تربیت» می کند تمرکز دارد. برخی از طرفداران این رویکرد معتقد نیستند که مفهوم اراده آزاد وجود دارد و همه رفتارها به سادگی بر اساس تجربیات شخصی هر فرد، از طریق آزمون و خطا و با دریافت مجازات و پیامدهای برخی از افکار و اعمال و تقویت و مزایای مثبت آموخته می شوند. در این رابطه مطالعه زندگینامه جان بی واتسون پیشنهاد می شود.  

انواع رویکرد رفتارگرایی در روانشناسی

جنبش رفتارگرایی در سال ۱۹۱۳ زمانی که جان واتسون مقاله‌ای با عنوان «روان‌شناسی آن‌گونه که رفتارگرایان به آن می‌نگرند» نوشت و تعدادی از مفروضات اساسی در مورد روش‌شناسی و تحلیل رفتاری را بیان می‌کرد، آغاز شد و پس از آن یکی از پایه های اصلی رویکردهای روانشناسی بوده است. برای آشنایی بیشتر با تاریخچه مکاتب علمی روانشناسی کلیک کنید.
از نظر تاریخی مهم ‌ترین تمایز بین نسخه‌های رفتارگرایی، تمایز بین «رفتارگرایی روش‌شناختی» اولیه واتسون و اشکال رفتارگرایی است که بعداً از آثار او الهام گرفته شد که در مجموع به عنوان نورفتارگرایی شناخته می‌شوند (به عنوان مثال، رفتارگرایی رادیکال).

1-رفتارگرایی روش شناختی

مقاله واتسون «روانشناسی از آنجایی که رفتارگرایان به آن نگاه می کند» اغلب به عنوان «مانیفست رفتارگرایان» نامیده می شود که در آن واتسون اصول همه رفتارگرایان را به این صورت تشریح می کند: روانشناسی از زاویه دید رفتارگرایان یک شاخه تجربی کاملاً عینی از علوم طبیعی است. هدف نظری آن پیش بینی و کنترل رفتار است.
درون نگری هیچ بخش اساسی از روش‌های آن را تشکیل نمی‌دهد و همچنین ارزش علمی داده‌های آن به آمادگی آن‌ها برای تفسیر بر حسب آگاهی بستگی ندارد. رفتارگرا در تلاش خود برای به دست آوردن طرحی واحد از واکنش حیوانی، هیچ مرزی بین انسان و حیوان تشخیص نمی دهد. رفتار انسان با تمام ظرافت و پیچیدگی های خود تنها بخشی از طرح کلی بررسی رفتارگرایان را تشکیل می دهد.

2-رویکرد رفتارگرایی در روانشناسی | رادیکال

رفتارگرایی رادیکال توسط بی. اف. اسکینر پایه گذاری شد و با این فرض رفتارگرایی روش شناختی موافق بود که هدف روانشناسی باید پیش بینی و کنترل و تغییر رفتار باشد. اسکینر مانند واتسون نقش رویدادهای ذهنی درونی را نیز تشخیص داد و در حالی که موافق بود چنین رویدادهای بسیار درونی و شخصی را نمی توان برای توضیح رفتار استفاده کرد پیشنهاد کرد که باید راهی برای آن ها در تحلیل رفتار باز شود.
تمایز مهم دیگر بین رفتارگرایی روش شناختی و رادیکال به میزان تأثیر عوامل محیطی بر رفتار مربوط می شود. رفتارگرایی روش‌شناختی واتسون ادعا می ‌کند که ذهن در بدو تولد یک لوح خالی است. در مقابل رفتارگرایی رادیکال این دیدگاه را می پذیرد که موجودات با رفتارهای ذاتی متولد می شوند و بنابراین نقش ژن ها و اجزای بیولوژیکی را در رفتار تشخیص می دهد.  

مفروضات رویکرد رفتارگرایی در روانشناسی

همه رفتارها از محیط آموخته می شود. رفتارگرایی بر نقش عوامل محیطی در تأثیرگذاری بر رفتار تأکید می‌کند و تقریباً عوامل ذاتی یا ارثی را حذف می‌کند و اساساً به معنای تمرکز بر یادگیری است. فرض این رویکرد این است که رفتارهای جدید از طریق شرطی سازی کلاسیک یا عاملی که در مجموع به عنوان "نظریه یادگیری" شناخته می شود آموخته می شود. بنابراین هنگام تولد ذهن فرد «Tabula rasa»  یعنی یک لوح خالی است.

1-علمی دانستن روانشناسی

نظریه ها باید توسط داده های تجربی به دست آمده از طریق مشاهده و اندازه گیری رفتار دقیق و کنترل شده پشتیبانی شوند. واتسون (۱۹۱۳) اظهار داشت روانشناسی به عنوان یک دیدگاه رفتارگرا یک شاخه تجربی کاملاً عینی از علوم طبیعی است. هدف نظری آن پیش‌بینی و کنترل رفتار است. اجزای یک نظریه باید تا حد امکان ساده باشد. رفتارشناسان استفاده از تعاریف عملیاتی (تعریف متغیرها بر حسب رویدادهای قابل مشاهده و قابل اندازه گیری) را پیشنهاد می کنند.

2-اهمیت رفتار قابل مشاهده

نقطه شروع برای بسیاری از رفتارگرایان، رد درون نگری تلاش برای ورود به درون سر مردم اکثریت روانشناسی جریان اصلی است. در حالی که رفتارگرایان اغلب وجود شناخت ها و احساسات را می پذیرند ترجیح می دهند آن ها را مطالعه نکنند زیرا فقط رفتار قابل مشاهده یعنی بیرونی را می توان به صورت عینی و علمی اندازه گیری کرد.
اگرچه نظریه پردازان این دیدگاه می پذیرند که مردم "ذهن" دارند اما استدلال می کنند که هرگز نمی توان به طور عینی افکار، انگیزه ها و معانی افراد را مشاهده کرد چه رسد به آرزوها و خواسته های ناخودآگاه آن ها. بنابراین رویدادهای درونی مانند تفکر باید از طریق اصطلاحات رفتاری توضیح داده شوند یا به طور کلی حذف شوند.

3-تفاوت یادگیری انسان و حیوانات

هیچ تمایز اساسی (کیفی) بین رفتار انسان و حیوان وجود ندارد. بنابراین می توان تحقیقاتی را روی حیوانات و همچنین انسان ها به شکل مشترک انجام داد (یعنی روانشناسی تطبیقی). در نتیجه، موش‌ها و کبوترها به منبع اصلی داده‌ها برای رفتارگرایان تبدیل شدند؛ زیرا محیط آن ها به راحتی قابل کنترل بود.

4-رفتار نتیجه محرک پاسخ است

همه رفتارها، صرف نظر از اینکه چقدر پیچیده باشند می توانند به یک ارتباط ساده محرک-پاسخ تقلیل یابند. واتسون هدف روانشناسی را چنین توصیف می کند: برای پیش بینی رفتار با توجه به محرک باید دید چه واکنشی رخ خواهد داد یا با توجه به واکنش بیان کنید که موقعیت یا محرکی که باعث واکنش شده است چیست.  

تکنیک های رویکرد رفتارگرایی در روانشناسی

ایده های حمایت شده توسط رفتارگرایی در یک محیط درمانی برای اهداف درمانی و اصلاح رفتار اعمال می شود. حال باید دید چگونه از تکنیک های رفتاری در یک محیط درمانی استفاده می شود.

1-درمان شناختی رفتاری

این تکنیک نمونه ای عالی از به کارگیری این مفاهیم به عنوان نوعی درمان است. درمان شناختی رفتاری یا CBT بر عوامل شناختی و افکار پشت برخی از رفتارها تمرکز می کند و به فرد کمک می کند تا از آن ها و تأثیرات آن ها آگاه شود. در تلاش برای اصلاح فرآیندهای فکری خود در واکنش به محرک ها و موقعیت های خاص. بنابراین به آن ها اجازه می دهد تا در رفتارهای خود تغییراتی ایجاد کنند. تحلیل رفتار کاربردی از تکنیک‌های رفتاری با استفاده از تقویت مثبت برای تشویق جایگزینی رفتارها با رفتارهای مطلوب‌تر در فرد استفاده می‌کند. به‌طور جدی بر جنبه‌ اصلاح رفتار کودکان و حتی بزرگسالان تمرکز می کند تا شامل هر نوع گفتار درمانی مانند CBT شود تا اینکه اگاهی یابد چگونه و چرا با رفتار یک فرد مرتبط است.

2-یادگیری اجتماعی

مفهومی است با این تعریف که بسیاری از رفتارها با مشاهده در موقعیت های اجتماعی آموخته می شوند و سپس تقلید می شوند. در یک محیط درمانی این فرایند برای کسانی که با اعتیاد دست و پنجه نرم می کنند و در موقعیت های مددکاری اجتماعی هستند اعمال می شود. اغلب شامل احاطه کردن افراد با محرک ها و عوامل منفی قابل مشاهده در زندگی آن ها با الگوهای نقش مثبت و سیستم های حمایتی برای تشویق رفتار و عادات مطلوب تر و کاهش احتمال اعمال و واکنش هایی است که فرد می خواهد از شر آن ها خلاص شود.

3-مواجهه درمانی

از تکنیک‌های رفتاری با شرطی‌سازی افراد مبتلا به فوبیا و پاسخ‌های منفی قوی به محرک‌ها (مانند کسانی که با تروما و اثرات مرتبط با آن سر و کار دارند) استفاده می‌کند تا کمتر و کمتر تحت تأثیر محرک‌های خاصی در زندگی قرار بگیرند و از نظر استراتژیک ایمن و تعامل با آن ها، این محرک‌ها را تحریک می‌کنند و نسبت به محرک‌های هدف حساسیت‌زدایی می‌کنند.  

مسائل رویکرد رفتارگرایی در روانشناسی

رشد نقش های جنسیتی، رفتار درمانی، فوبیاها، تحصیلات، اصلاح رفتار، آسیب شناسی روانی،افسردگی، روابط، پیشرفت اخلاقی،پرخاشگری و اعتیاد از حوزه های کاربردی رفتار گرایی است.
جبرگرایی قوی ویژگی رویکرد رفتاری محسوب می شد زیرا همه رفتارها را آموخته شده از طریق شرطی سازی کلاسیک و شرطی سازی عامل ناشی از محیط فرض می گیرد. افراد مجموعه ای از شرطی شدن در مراحل قبلی خود هستند. جبر ملایم‌تر متعلق به نظریه رویکرد یادگیری اجتماعی می شود زیرا عنصر انتخابی را تشخیص می‌دهد و بررسی می کند که آیا فرد یک رفتار را تقلید می‌کند یا نه.

1-طبیعت در مقابل پرورش

کفه رویکرد رفتارگرایی به شدت به سمت عامل پرورش سنگینی می کند. زیرا استدلال می کند که رفتار انسان از محیط آموخته می شود. نظریه یادگیری اجتماعی نیز در سمت پرورش قرار دارد زیرا استدلال می کند که انسان رفتار خود را از الگوهای موجود در محیط خود می آموزد. رویکرد رفتارگرایی پیشنهاد می‌کند که جدای از چند بازتاب ذاتی و ظرفیت یادگیری، همه رفتارهای پیچیده از محیط آموخته می‌شوند. در این رابطه مطالعه مقاله روانشناسی رفتار انسان ها پیشنهاد می شود.

2-کل گرایی در مقابل تقلیل گرایی

رویکرد رفتارگرایی و یادگیری اجتماعی تقلیل گرایانه است. آن ها بخش هایی از رفتارهای پیچیده را برای مطالعه جدا می کنند. رفتارگرایان بر این عقیده هستند که همه رفتارها مهم نیست که چقدر پیچیده باشند، می توانند به فرآیندهای اساسی شرطی سازی تقسیم شوند.
رویکرد رفتارگرایی در روانشناسی

3-ایدیوگرافیک در مقابل نوموتتیک

رفتارگرایی یک رویکرد نوموتتیک است زیرا همه رفتارها را تحت قوانین یکسان شرطی سازی می بیند. با این حال تفاوت های فردی را در نظر می گیرد و آن ها را از نظر تفاوت تاریخ شرطی شدن توضیح می دهد.  

محدودیت های رویکرد رفتارگرایی در روانشناسی

  • فرآیندهای واسطه ای را نادیده می گیرد.
  • بیولوژی را نادیده می گیرد (به عنوان مثال، تستوسترون)
  • بیش از حد قطعی بودن رفتار در نتیجه محیط را می پذیرد. (اراده کم)
  • آزمایش‌های انجام شده در آن اعتبار اکولوژیکی پایینی دارد.
  • از دیدگاه اومانیسم نمی توان حیوانات را با انسان مقایسه کرد.
  • تقلیل گر بودن مفاهیم.

نقاط قوت

  • رویکرد رفتارگرایانه پیش بینی های روشنی از رفتار ارائه می دهد. این به این معنی است که توضیحات را می توان به صورت علمی آزمایش کرد و با شواهد پشتیبانی کرد.
  • کاربرد یافته ها در زندگی واقعی (به عنوان مثال، درمان)
  • تاکید بر اندازه گیری عینی
  • انجام آزمایش های زیاد برای حمایت از نظریه ها
  • در دسترس بودن مقایسه های شناسایی شده بین حیوانات (پاولوف) و انسان ها (واتسون و راینر - آلبرت کوچولو)
 

مطالعات و یافته های رفتارگرایی

  1. پاولوف (۱۸۹۷) پس از مطالعه اولیه هضم غذا در سگ ها، نتایج آزمایشی را در زمینه شرطی سازی منتشر کرد.
  2. واتسون (۱۹۱۳) مکتب روان‌شناسی رفتاری را راه‌اندازی کرد و مقاله‌ای به نام «روان‌شناسی به‌عنوان رفتارگرایان» منتشر کرد.
  3. واتسون و راینر (۱۹۰۲) یتیمی به نام آلبرت بی (معروف به آلبرت کوچولو) را شرطی کردند که از موش سفید بترسد.
  4. ثورندایک (۱۹۰۵) قانون اثر را رسمیت بخشید.
  5. اسکینر (۱۹۸۳) رفتار ارگانیسم ها را نوشت و مفاهیم شرطی سازی و شکل دهی عامل را معرفی کرد.
  6. کلارک هال (۱۹۴۳) اصول رفتار منتشر شد.
  7. بی اف اسکینر (۱۹۴۸) والدن دو را منتشر کرد که در آن جامعه اتوپیایی مبتنی بر اصول رفتارگرایی را توصیف کرد.
  8. مجله تحلیل تجربی رفتار در سال ۱۹۵۸ شروع به کار کرد. برای آشنایی با کاربرد نظریه بی اف اسکینر کلیک کنید.
  9. چامسکی (۱۹۵۹) انتقاد خود از رفتارگرایی اسکینر را با عنوان «بررسی رفتار کلامی» منتشر کرد.
  10. بندورا (۱۹۶۳) کتابی به نام نظریه گرایش اجتماعی و رشد شخصیت منتشر می کند که هر دو چارچوب شناختی و رفتاری را ترکیب می کند.
  11. بی اف اسکینر (۱۹۷۱) کتاب خود را به نام فراتر از آزادی و کرامت منتشر کرد، جایی که او استدلال می کند که اراده آزاد یک توهم است.
 

سخن آخر

رویکرد رفتارگرایی روش های علمی را وارد روانشناسی کرد.  آزمایش‌های آن با کنترل بالای متغیرهای خارجی مورد استفاده قرار گرفت. این آزمایش‌ها قابل تکرار بودند و داده‌های به‌دست‌آمده عینی (تحت تأثیر قضاوت یا نظر یک فرد) و قابل اندازه‌گیری بودند. این روند به روانشناسی اعتبار بیشتری داد. با این حال رفتارگرایان از آزمایش‌های حیوانی استفاده می‌کنند زیرا فرض می‌کنند که انسان‌ها نیز مانند حیوانات یاد می‌گیرند که در برخی موارد مناقشه برانگیز بوده است.
رویکردهای متفاوتی برای روانشناسی و نحوه عملکرد و تکامل ذهن، آنچه بر رفتار انسان تأثیر می گذارد و عوامل مختلفی برای تأثیرگذاری بر افکار و احساسات فرد وجود دارد.  پنج دیدگاه عمده وجود دارد که رویکرد رفتاری یکی از آن هاست. در صورت نیاز به اطلاعات تکمیلی در این زمینه از مشاوره روانشناسی حامی هنر زندگی مشورت بگیرید.

دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های مورد نیاز نشانه گذاری شده اند*