ما از ساعت 9:00 الی 19:00 در خدمت شما عزیزان هستیم!
جردن- خیابان 33 پلاک 50 واحد 7
ما از ساعت 9:00 الی 19:00 در خدمت شما عزیزان هستیم!
جردن- خیابان 33 پلاک 50 واحد 7

ماهیت انسان در روانشناسی از دیدگاه روانشناسان برجسته دنیا

ماهیت انسان در روانشناسی از نظر روانشناسان بزرگ متفاوت است. هر روانشناسی با توجه به دیدگاه خود نظریه های مختلفی را در مورد انسان ارائه کرده است. مثلاً برخی از روانشناسان انسان را آزاد و مختار در انتخاب سرنوشت خویش دانسته اند و عده ای دیگر معتقدند که او به جبر گرایی گرایش دارد. با توجه به اهمیت ماهیت انسان در روانشناسی این موضوع را از منظر روانشناسان و نظریات مختلف آنان بررسی شده است. برای کسب آگاهی بیشتر در این زمینه از مشاوره روانشناسی تلفنی مشورت بخواهید.

 

تماس با مشاور

1-ماهیت انسان در روانشناسی از دیدگاه فروید

دیدگاه فروید درباره ماهیت انسان جبرگرایی است. او باور دارد که بیشتر رفتارهای انسان توسط هدفهای کنونی نگرفته بلکه گذشته در آن نقش دارد. انسان‌ها کنترل کمی بر اعمال خود دارند چرا که خیلی از رفتارهای آنها در تلاش‌های ناهوشیار ریشه دارد که از آگاهی الان خارج است. هر چند افراد معمولاً اعتقاد دارد که بر زندگی خودشان کنترل دارند اما فروید باور دارد که چنین عقایدی خطا است. شخصیت بزرگسال بیشتر توسط تجربیات کودکی تعیین می‌شود مخصوصاً عقده ادیپ که پس مانده خود را در ذهن ناهوشیار باقی می‌گذارد.

بحث بعدی در مورد انسان بدبینی در برابر خوش بینی است. به عقیده فروید انسان با یک تعارض اساسی به دنیا می‌آید به طوری که نیروهای زندگی و مرگ از سوی مخالفان او تاثیرگذار هستند. میل فطری به مرگ انسان را مدام به سمت نابودی خود یا پرخاشگری هدایت می کند در حالی که تکانه های جنسی باعث می‌شود او به دنبال لذت باشد. انسان کم و بیش در حالت دائمی تعارض قرار دارد و سعی می‌کند با این خواسته‌های متضاد نهاد و فراخود تعادل برقرار کند و در عین حال با دنیای بیرون سازگار شود. همچنین برای آشنایی با رویکرد انسان گرایی در روانشناسی کلیک کنید.

انسان زیر پوشش نازک تمدن حیوان درنده ای است که برای ارضای تمایلات جنسی و ویرانگری خود گرایش طبیعی به بهره کشی از دیگران دارد. او باور دارد که حتی بهترین آدمها در پس ظاهر رفتار ضد اجتماعی دارند و مهمتر از همه اینکه انسان معمولاً از علتهای رفتار خود آگاه نیست و نمی داند چقدر از دوستان خانواده و همسرش نفرت دارد.

 

2-ماهیت انسان در روانشناسی از دیدگاه آدلر

این روانشناس اعتقاد دارد که انسانها خودمختار و آزاد هستند و شخصیت خود را از معنایی که به تجربیات شان می دهند به وجود می‌آورند. وراثت و محیط مواد سازنده شخصیت را فراهم می‌کند اما نیروی خلاق این مواد را شکل می‌دهد و به کار می‌اندازد.آدلر بارها تاکید کرد که استفاده افراد از توانایی هایشان از کیفیت این توانایی‌ها مهمتر است. وراثت توانایی های خاصی را به افراد می‌بخشد و محیط فرصتی را برای افزایش دادن این توانایی ها در اختیار آنها قرار می دهد ولی در نهایت این خود آنها هستند که مسئول استفاده از این توانایی ها را به عهده دارند.

الفرد ادلر اعتقاد دارد که برداشت افراد از تجربیات از خود این تجربیات مهمتر است. گذشته و آینده رفتار کنونی را تعیین نمی کنند. در عوض افراد به وسیله برداشت های فعلی خود از گذشته و انتظارات زمان حال درباره آینده برانگیخته می‌شوند.این برداشت‌ها الزاما با واقعیت مطابقت ندارد بلکه بیانگر نیازهای روانی فرد هستند.این هدف های آینده هستند نه غرایز فطری یا نیروهای علیتی که افراد را برانگیخته می کنند.

افراد شخصیت خود را به وجود می‌آورند و می‌توانند با آموختن نگرش های تازه آن را تغییر دهند. این نگرش ها شامل درک این واقعیت می شود که تغییر می تواند روی دهد و هیچ کسی یا موقعیتی در قبال آنچه افراد هستند مسئولیت ندارد و هدف های شخصی باید نسبت به علاقه اجتماعی در درجه دوم اهمیت باشند. با اینکه هدف نهایی انسان در اوایل زندگی و کودکی تعیین می‌شود اما آزاد است تا در هر زمانی سبک زندگی خود را تغییر دهد. چون این هدف خیالی و ناهشیار است و می تواند هدف های موقتی را تعیین کند.

 ماهیت انسان در روانشناسی از دیدگاه روانشناسان

3-ماهیت انسان در روانشناسی یونگ

یونگ انسان ها و موجودات پیچیده را با چندین فطرت متضاد درنظرداشت. نظرات او در مورد ماهیت انسان نه بدبینانه، نه خوشبینانه نه جبرگرایانه و نه هدفمند بود. از نظر او انسان ها تا اندازه ای به وسیله افکار هشیار و تا اندازه ای توسط تصورات ناشی از ناهوشیار شخصی و تا اندازه هم به وسیله‌ی ردهای نهفته حافظه که از گذشته نیاکانی خود به ارث برده است برانگیخته می شود. انگیزش آنها از عوامل علیتی و بایدشناختی ناشی می شود.

به نظر یونگ هیچ کس به طور کامل درونگرا یا برونگرا زن یا مرد متفکر احساسی حسی و شهودی نیست و هیچکس همیشه پیشروی و پسر روی نمیکند آنچه فرد دوست دارد به دیگران نشان دهد معمولا فقط جنبه جامعه پسند شخصیت است. هر کسی جنبه تیره ای دارد که همان سایه است و اغلب افراد می کوشند آن را از جامعه و خودشان پنهان کنند. به علاوه هر مردی از جنبه زنانه و هر زنی از جنبه مردانه برخوردار است. برای آشنایی با درونگرایی و برونگرایی کلیک کنید.

به نظر یونگ ناهشیار جمعی که بخشی از وراثت زیستی انسان است مسئول خیلی از اعمال او است. او در جریان بررسی فرهنگ های گوناگون تفاوت های سطحی پیدا کرد و به نظر او شباهت ها بسیار بیشتر بودند. بنابراین روانشناسی تحلیلی را می‌توان از نظر شباهت‌ها در بین افراد بالا و از نظر تفاوتهای فردی پایین ارزیابی کرد.

 

4-ماهیت انسان در روانشناسی کارن هورنای

برداشت این روانشناس از انسان تقریباً به طور کامل بر اساس تجربیات بالینی او با بیماران ن رنجور شکل گرفت. بنابراین نظرش درباره شخصیت انسان عمیق تحت تاثیر برداشتش از روان رنجوری قرار دارد. به عقیده او تفاوت اصلی بین یک فرد سالم و یک شخصیت روان رنجوری در این است که هر یک تا چه اندازه به صورت بی اختیار به سوی مردم علیه مردم یا به دور از مردم حرکت می‌کند. ماهیت اجباری گرایش‌های روان رنجور حکایت دارد که برداشت هورنای از انسان جبرگرایانه است.

با این حال آدم سالم از انتخاب آزاد برخوردار است. حتی فرد روان رنجور از طریق روان درمانی و تلاش جدی می تواند مقداری کنترل بر تعارض های درون روانی داشته باشد. به همین دلیل نظریه روانکاوی اجتماعی هورنای از لحاظ انتخاب آزاد اندکی بالاتر از جبرگرایی ارزیابی می شود. به نظر هورنای افراد از نیروی شفابخش فطری برخوردار هستند که آنها را به سمت خودشکوفایی سوق می‌دهد. اگر بتوان از اضطراب بنیادی که احساس تنها و درمانده بودن است اجتناب کرد افراد در روابط میان فردی خود احساس امنیت می‌کنند و در نتیجه شخصیت سالمی را پرورش میدهند. برای درک بهتر مطالعه مقاله روانشناسی شخصیت پیشنهاد می شود.

 

5-اریک فروم

این روانشناس بیشتر از هر نظریه پرداز دیگری به تفاوت بین انسانها و حیوانات تاکید کرد. ماهیت اساسی انسان ها بر پایه تجربیات منحصر به فرد آنها در بودن در طبیعت و قرار داشتن در معرض تمامی قوانین آن و به طور همزمان متعادل ساختن طبیعت برخوردار است. او باور دارد که فقط انسانها از خود و تجربیات خودشان آگاه هستند. به نظر فروم چگونه انسان را می‌توان به صورت نخستین توصیف کرد که در مقطعی از تکامل پدیدار شد که جبرگرایی غریزی به حداقل و رشد مغز به حداکثر رسید. بنابراین انسان‌ها عجایب طبیعت هستند.

تنها گونه ای که تا به حال این ترکیب حداقل نیروهای غریزی و حداکثر رشد مغز را به انجام رسانده است. انسان که فاقد توانایی عمل کردن بر طبق دستور غرایز است و در عین حال از قابلیت خودا گاهی عقل و تخیل برخوردار است برای اینکه زنده بماند به معیاری برای جهت یابی و هدفی برای دلبستگی نیاز دارد. به نظر فروم انسانها در هر دوره و فرهنگی با مشکل اساسی یکسانی مواجه بودند. چگونه از احساس انزوا فرار کنند و به طبیعت و انسان های دیگر بپیوندند. به طور کلی فروم معتقد بود که افراد به پیوند مجدد با طبیعت و انسان‌های دیگر دست پیدا نمی کنند و تعداد کمی از افراد به آزادی مثبت میرسند. او نسبت به سرمایه داری مدرن هم گرایش منفی دارد و تاکید می‌کند که همین سرمایه داری مسئول گوشه گیری و انزواطلبی و تنهایی افراد است.

 

6-اریکسون

اریکسون اعتقاد دارد که هرچند دخترها و پسرها در روش‌های مختلف بازی دارند اما این تفاوت ها حداقل تا اندازه‌ای در نتیجه روشهای اجتماعی شدن متفاوت است. به نظر اریک  اریکسون آناتومی سرنوشت است ولی او اظهار دارد که آناتومی تاریخ و شخصیت سرنوشت مرکب انسانها هستند. به عبارتی آناتومیک به تنهایی سرنوشت را مشخص نمی کند بلکه با رویدادهای گذشته از جمله ابعاد اجتماعی و جنبه های مختلف شخصیت مانند خلق و خو و هوش تعیین می‌کند که فرد چه کسی خواهد شد. هرچند اریکسون مانند فروید جبرگرا نبود اما به اراده آزاد هم اعتقادی نداشت.

موضع او در این رابطه میانه است. با اینکه فرهنگ و تاریخ تا اندازه ای شخصیت را شکل می‌دهند ولی افراد از مقداری کنترل بر سرنوشت خود برخوردار هستند. افراد می توانند هویت خود را جستجو کنند و فرهنگ و تاریخ آنها را کاملاً محدود نمی کند. در واقع افراد می‌توانند تاریخ و محیط خود را تغییر دهند. به نظر او با اینکه آسیب های اساسی می توانند در مراحل اولیه رشد حاکم باشند اما انسانها درمراحل بعدی الزاماً محکوم به ادامه دادن وجود بیمارگون نیستند.

با اینکه ضعف هایی در اوایل زندگی کسب کردن نیروهای بنیادی را دشوارتر می‌کند اما افراد می‌توانند تغییر زندگی را تجربه کنند. هر تعادل روانی اجتماعی از ویژگی سازگار و اخلالگر تشکیل می شود. هر بحرانی را می توان صرف نظر از راه حل های گذشته به نفع عنصر سازگار برطرف کرد.

 

7-آبراهام مزلو

مزلو اعتقاد دارد که همه افراد می توانند به خود شکوفایی برسند. ماهیت انسانی استعداد فوق‌العاده‌ای را برای انسان خوب بودن به همراه دارد. اگرچه هنوز به این سطح عالی عملکرد نرسیده اید به این دلیل است که به گونه‌ای بیمار هستید. وقتی جلوی نیازهای سطح پایین‌تر شما گرفته شده باشد نمی توانید نیازهای خودشکوفایی خویش را ارضا نمایید یعنی وقتی نتوانید نیازهای خود را به غذا ایمنی محبت و تعلق پذیری و احترام برآورده سازید.برای آشنایی با هرم نیازهای مازلو کلیک کنید.

این باعث شد که مردم سلسله مراتبی از نیازهای اساسی را فرض کنند که باید قبل از اینکه انسان کامل شوید به طور منظم برآورده شده باشند. او نتیجه می گیرد که ماهیت واقعی انسان فقط در افراد خودشکوفا دیده می‌شود و دلیل ذاتی وجود ندارد که چرا هر کسی نباید چنین باشد. اگر غذا ایمنی محبت و احترام از افراد گرفته نشده باشد در این صورت آنها به طور طبیعی به سمت خودشکوفایی پیش می روند.راه های رسیدن به خودشکوفایی برای هر انسانی متفاوت است.

مزلو در مورد انسان ها خوش‌بینی و امیدوار بود. او میدانست که افراد می‌توانند بسیار ویرانگر هم باشند. شرارت از ناکامی یا ممانعت نیازهای اساسی ناشی می شود نه از خصلت انسان ها. اگر نیازهای اساسی برآورده نشده باشند امکان دارد افراد دزدی کنند تقلب کنند دروغ بگویند و آدم بکشند. مزلو اعتقاد دارد که جامعه همینطور افراد می توانند پیشرفت کنند اما برای پیشرفت برای هردو عذاب آور است. به نظر می‌رسد که این گام های کوچک پیشروی بخشی از تاریخ تکامل بشر باشند.

 

8-کارل راجرز

راجرز اعتقاد دارد که افراد درجاتی از انتخاب آزاد و قابلیت خودگردانی دارند. او قبول داشت بخشی از رفتار انسان کنترل شده قابل پیش‌بینی و قانونمند است و معتقد بود که ارزش ها و انتخاب های مهم در حیطه کنترل شخصی هستند. راجرز در سرتاسر حرفه ای طولانی خود به قابلیت انسان برای شیطان بزرگ واقف بود با این حال برداشت او از انسان به طور واقع بینانه خوشبینانه است. او معتقد بود که انسان ها اصولاً پیشرونده هستند و تحت شرایط مناسب به سمت خود شکوفایی رشد خواهند کرد. انسانها اصولاً قابل اعتماد اجتماعی و سازنده هستند.

آنها می‌دانند چه چیزی به نفع آنها است و برای رسیدن به کمال تلاش می کند به شرط آنکه فرد سالم دیگری آنها را با ارزش بداند و درک کند. نظرش در مورد ماهیت انسانی این بود که افراد به خاطر حالت دفاعی و ترس درونی می توانند طوری رفتار کنند که به طرز وحشتناکی ویرانگر ناپخته واپسگرایانه ضد اجتماعی باشند. با توجه به نظریه کارل راجرز در مورد انسان یکی از نشاط آور ترین و فرح بخش این تجربیات کار کردن با اینگونه افراد و پی بردن به گرایش های جهت دار عمیقت مثبتی است که در آنها در عمیق ترین سطح وجود دارد.

به نظر راجرز درست به همان صورتی که گیاهان و حیوانات بر طبق ماهیت بنیادیشان مقداری گرایش به سمت رشد شکوفایی دارند انسان ها هم چنین هستند. همه ارگانیسم‌ها خود را شکوفا می‌کنند اما فقط انسان ها می توانند خودشکوفاگر شوند. انسانها عمدتاً با حیوانات و گیاهان از این نظر تفاوت دارند که از خود آگاهی برخوردار هستند چون انسان آگاهی دارد می‌تواند انتخاب کند و در شکل دادن به شخصیت خود نقش فعالی دارد. برای آشنایی درباره تعریف شخصیت کلیک کنید.

 

9-رولو می

این روانشناس افراد را به صورت موجودات پیچیده ای در نظر داشت که هم قادرند بسیار خوب و هم بسیار بد باشد.انسانها در دنیای طبیعی با دیگران و از همه مهمتر با خودشان بیگانه شده‌اند. وقتی انسان ها با دیگران و با خودشان بیگانه می شوند بخش هایی از هوشیاری خود را نادیده می‌گیرند. آنها از خودشان به عنوان موجودات ذهنی کمتر آگاه می‌شوند یعنی از کسی که می‌تواند از خود تجربه کننده آگاه باشد. وقتی خود ذهنی مبهم می‌شود افراد مقداری از توانایی تصمیم گیری خویش را از دست می دهند. با این حال این وضعیت اجتناب‌ناپذیر نیست. به اعتقاد این روانشناس خوب افراد در محدوده سرنوشت خود توانایی تصمیم گیری آزاد را دارند.

انسان میتواند آزادی بیشتر از مسئولیت و مسئولیت بیشتر از آزادی داشته باشد. افراد سالم از آزادی و مسئولیت استقبال می کنند اما می‌دانند که انتخاب اغلب عذاب‌آور اضطراب آور و دشوار است. می معتقد بود که خیلی از افراد مقداری از توانایی انتخاب خود را واگذار کردند اما تاکید کرد که خود این واگذاری نوعی انتخاب است. در نهایت هر یک در قبال انتخابی که می کنند مسئول هستند و این انتخاب ها هر یک از افراد را به عنوان انسان توصیف می کند. هر چند این روانشناس از تاثیر بالقوه تجربیات کودکی بر شخصیت بزرگسالی آگاه بود اما بیشتر طرفدار غایتمندی بود تا علیت. هر یک از افراد هدف‌گیری سرنوشت خاصی دارد که باید آن را کشف کنند در غیر اینصورت با خطر بیگانگی و روان رنجوری مواجه خواهند شد. برای آشنایی با راه های افزایش مسئولیت پذیری کلیک کنید.

 

10-ماهیت انسان در روانشناسی بی اف اسکینر

اسکینر برداشت جبرگرایانه از ماهیت انسان دارد و مفاهیمی مانند اراده آزاد و انتخاب فردی در تحلیل رفتاری او جایی ندارند. افراد آزاد نیستند بلکه نیروهای محیطی آنها را کنترل می‌کند. امکان دارد به نظر برسد که آنها توسط نیروهای درونی برانگیخته می‌شوند اما در واقع می‌توان سرچشمه این علتها را در منابع بیرون از فرد پیدا کرد. کنترل شخصی در نهایت به متغیرهای محیطی و نه به توانمندی درونی بستگی دارد. وقتی افراد زندگی خودشان را کنترل می کند این کار را با دستکاری محیط خویش انجام می‌دهند که این به نوبه خود رفتار آنها را شکل می‌دهد. این رویکرد محیطی ساختار های ذهنی مانند نیروی اراده و مسئولیت را نفی می کند. رفتار انسان تا اندازه ای پیچیده است اما انسان ها مانند دستگاه ها و حیوانات بر اساس تعدادی قوانین یکسان عمل می‌کنند. کاربرد نظریه بی اف اسکینر بیشتر در درمان رفتارهای ناهنجار است.

اسکینر معتقد بود که آزادی و شان به این علت تقویت کننده هستند که افراد از این عقیده که آزادی انتخاب کردن دارند و از شان انسان بودن برخوردار هستند احساس خوشنودی می‌کنند. چون این مفاهیم خیالی در خیلی از جوامع مدل تقویت کننده هستند افراد گرایش دارند به گونه‌ای رفتار کنند که این ساختار را تداوم بخشند وقتی آزادی و ارزش تقویت کننده خود را از دست بدهند افراد دیگر به صورتی که این کار آنها وجود دارد عمل نخواهند کرد. به نظر اسکینر انسانها از بین رفتار های مختلف آنهایی را بیشتر انجام می‌دهند که تقویت بیشتری شده اند. بنابراین افراد یاد می‌گیرند کاملاً هماهنگ با محیط خود زندگی کنند. برای آشنایی با روانشناسی رفتار انسان ها کلیک کنید.

 ماهیت انسان در روانشناسی

11-آلبرت بندورا

انسان ها را به این شکل که قابلیت دارند خیلی چیزها را بشنوند در نظر می‌گیرد و بیشتر این چیزها از طریق سرمشق گیری آموخته می‌شود. اگر یادگیری انسان به تجربه مستقیم کوشش و خطا وابسته بود خیلی کند ملال آور و خطرناک بود. خوشبختانه به نظر انسان ها توانایی شناختی پیشرفته را برای یادگیری مشاهده‌ای تکامل بخشیدند که آنها را قادر می سازد زندگی خود را از طریق نیروی سرمشق گیری شکل و نظم دهند.

نظریه شخصیت آلبرت بندورا معتقد است افراد کاملاً شکل پذیر و انعطاف پذیر هستند و انعطاف‌پذیری و شکل پذیری اساس ماهیت بنیادی بشر است. چون انسان ها برای نمادینه کردن تجربیات خود مکانیزم های نوروفیزیولوژیکی را پرورش دادند ماهیت آنها با درجه بالایی از انعطاف پذیری مشخص می شود. افراد توانایی آن را دارند که تجربیات گذشته را اندوخته کنند و این اطلاعات را برای تنظیم اعمال آینده خود به کار ببرند.

توانایی انسان در استفاده از نمادها ابزار قدرتمندی را برای شناخت و کنترل محیط شان در اختیار آنها قرار می‌دهد و آنها را قادر می‌سازد مشکلات را بدون توسل به رفتارهای نابسنده کوشش و خطا حل کنند،پیامدهای اعمالشان را تجسم کنند و هدف هایی را برای خود تعیین کنند.برداشت بندورا از انسان خوشبینانه است چرا که اعتقاد دارد انسان‌ها می‌توانند در طول زندگی خود رفتارهای جدیدی را بیاموزند.

 

سخن آخر

در مقاله امروز با ماهیت انسان از دیدگاه های مختلف روانشناسان آشنا شده اید و دانستید برخی از مکاتب روانشناسی گذشته انسان را جبرگرا می دانند اما مکاتب جدید روانشناسی مانند بندورا انسان را آزاد خودمختار در تعیین سرنوشت می‌دانند. بنابراین شما به عنوان یک انسان متوجه میشوید که یک فرد چه قابلیت هایی می تواند داشته باشد و تا کجا به خود شکوفایی برسد. برای آشنایی بیشتر با توانایی های انسان و ماهیت واقعی او می توانید از یک روانشناس مشاوره بگیرید. برای دریافت مشاره روانشناسی از حامی هنر زندگی کلیک کنید.

دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های مورد نیاز نشانه گذاری شده اند*