آرون بک روانپزشک آمریکایی و پروفسور بازنشسته دانشگاه پنسیلوانیا است و از او به عنوان پدر شناخت درمانی یاد میشود. او کتابها و مقالات علمی زیادی را تالیف کرده است و نظریههای پیشگامش نقش مهمی در شکل گیری روان درمانی شناختی داشته است. همچنین پرسشنامهها، مقیاسها و گزارش دهی طراحی شده او کاربرد گسترهای در تشخیص اضطراب و افسردگی دارند. از رفتار درمانی شناختی بک در درمان انواع اختلالات اضطرابی و افسردگی استفاده میشود. در ادامه به بررسی زندگینامه، موفقیتها و دستاوردهای ارون بک میپردازیم.
آرون تمکین بک (18 ژوئیه 1921 - 1 نوامبر 2021) یک روانپزشک آمریکایی بود که استاد بخش روانپزشکی در دانشگاه پنسیلوانیا شد. او به عنوان پدر شناخت درمانی و درمان شناختی رفتاری (CBT) در نظر گرفته می شود. آرون بک در 18 جولای سال 1921 در آمریکا به دنیا آمد. بک، فرزند پنجم و کوچک ترین عضو خانواده بود. او در سال 1950 با فیلیس ویتلی ازدواج کرد که اولین زن قاضی در دادگاه استیناف مشترک المنافع پنسیلوانیا بود. حاصل این ازدواج، چهار فرزند است که از میان آنها، جودیت درمانگر و مربی رفتار درمانی شناختی (CBT) است، روش های پیشگام او به طور گسترده در درمان افسردگی بالینی و اختلالات اضطرابی مختلف مورد استفاده قرار گرفته است. بک همچنین معیارهای خود گزارش دهی برای افسردگی و اضطراب، به ویژه پرسشنامه افسردگی بک (BDI) را توسعه داد که به یکی از پرکاربردترین ابزار برای اندازه گیری شدت افسردگی تبدیل شد.
در سال 1994 او و دخترش، روانشناس جودیت اس. بک، مؤسسه غیرانتفاعی بک برای رفتار درمانی شناختی را تأسیس کردند که درمان و آموزش CBT و همچنین تحقیقات را ارائه می کند. بک تا زمان مرگش به عنوان رئیس بازنشسته سازمان خدمت کرد. بک برای نوشته هایش در زمینه روان درمانی، آسیب شناسی روانی، خودکشی و روانسنجی مورد توجه قرار گرفت. او بیش از 600 مقاله در ژورنال های حرفه ای منتشر کرد و 25 کتاب را تالیف یا تالیف کرد. او در ژوئیه 1989 توسط The American Psychologist به عنوان یکی از "آمریکایی های تاریخ که چهره روانپزشکی آمریکایی را شکل دادند" و یکی از "پنج روان درمانگر تأثیرگذار در تمام دوران"معرفی شد. کار او در دانشگاه پنسیلوانیا مارتین سلیگمن را الهام بخشید تا تکنیک های شناختی خود را اصلاح کند و بعداً روی درماندگی آموخته شده کار کند.
برای آگاهی بیشتر در زمینه درمان شناختی رفتاری کلیک کنید.
او در سال 1942 از دانشگاه براون فارغ التحصیل شد و در سال 1946 نیز مدرک دکترای روانپزشکی خود را از دانشگاه ییل دریافت نمود. بک در تلاش جهت اخذ تخصص در رشته عصب شناسی بود ولی به دلیل کمبود نیروی کار در زمینه روانپزشکی، از او خواسته شد حدود چند ماه در همان حوزه فعالیت داشته باشد و این مقدمهای شد بر اینکه در سال 1956 از انجمن علمی روان تحلیلگری در فیلادلفیا فارغ التحصیل شود. در واقع بک در سال 1954 به گروه روانپزشکی دانشگاه پنسیلوانیا پیوست. ریاست این بخش با کنت الماکر اپل، رئیس انجمن روانپزشکی آمریکا بود که تلاشهای بی دریغ وی جهت گسترش و پیشرفت روانپزشکی، تاثیر مهمی در حرفه بک برجای گذاشت و در این زمان بک آموزش رسمی روانشناسی را در موسسه فیلادلفیا انجمن روانکاوی آمریکا آغاز نمود.
آرون بک در سال 1976، این موضوع را مطرح کرد که افسردگی به علت گرایش به تفسیر منفی رویدادهای روزانه بروز مییابد. او معتقد است که فرد افسرده کوچکترین مشکلات را بزرگنمایی میکند و از آنها فاجعه میسازد. بک در طول فعالیتهای بالینی خود خطاهای شناختی افراد افسرده را طبقه بندی کرد که از جمله آنها میتوان به استنباط دلبخواهی و تعمیم افراطی اشاره کرد.
در استنباط دلبخواهی، فرد افسرده بر جنبههای منفی یک رویداد به جای جنبههای مثبت متمرکز میشود. فرض کنید رئیس شما از کیفیت کارتان بسیار خرسند و راضی است و صرفا تذکر کوچکی میدهد که اگر زمانت را بهتر مدیریت کنی میتوانی بازدهی بیشتری داشته باشی. فرد افسرده به جای توجه به تعاریف رئیس خود روی انتقاد کوچک او متمرکز میشود.
در تعمیم افراطی نیز فرد افسرده تجربه یک رویداد منفی را به دیگر موقعیتها تعمیم میدهد. فرض کنید با فردی وارد رابطه عاشقانه میشوید ولی این رابطه مطابق انتظارات شما پیش نمیرود و شکست عشقی را تجربه میکنید. فرد افسرده در این شرایط ممکن است گمان کند که دیگر هیچ گاه قادر نخواهد بود که رابطهای پایدار و عاشقانه برقرار کند.
برای آشنایی کامل درباره مشاوره افسردگی کلیک کنید.
از دیگر موضوعات مطرح شده توسط بک میتوان به نظریه سه گانه شناختی او اشاره کرد. طبق این نظریه، افراد افسرده در تفکراتشان راجع به خود، دنیا و آینده نیز دچار تحریف و خطاهای شناختی میشوند و در واقع دیدگاه منفی نسبت به این سه حوزه دارند که در قالب افکار خودآیند منفی بروز مییابد ( افکاری که به صورت خود به خود به ذهن میرسد و باعث بروز هیجانهای ناخوشایند میشود).
بک توضیحی شناختی از افسردگی ارائه داد که دارای سه جزء است: الف) سوگیری شناختی. ب) خود طرحواره های منفی؛ ج) سه گانه منفی.
الف) سوگیری شناختی: بک دریافت که افراد افسرده بیشتر بر جنبه های منفی یک موقعیت تمرکز می کنند، در حالی که نکات مثبت را نادیده می گیرند. آن ها مستعد تحریف و تفسیر نادرست اطلاعات هستند، فرآیندی که به عنوان سوگیری شناختی شناخته می شود. بک سوگیری های شناختی متعددی را شرح داد که دو مورد از آن ها عبارتند از: تعمیم بیش از حد و فاجعه سازی. برای مثال، یک فرد افسرده ممکن است تعمیمهای بیش از حد انجام دهد، جایی که بر اساس یک حادثه به یک نتیجهگیری جامع میپردازد، به عنوان مثال: من در آزمون یک واحد مردود شدم و بنابراین در تمام امتحانات خود مردود خواهم شد. همچنین یک فرد افسرده ممکن است فاجعهسازی را تجربه کند. جایی که یک شکست جزئی را اغراقآمیز میکند و معتقد است که این یک فاجعه کامل است، برای مثال: من در آزمون یک پایانی واحد مردود شدهام و بنابراین هرگز در دانشگاه درس نمیخوانم یا کار خوب را قبول نمی کنم.
طرحواره یک «بسته» از دانش است که اطلاعات و ایدههایی را درباره خود و دنیای اطرافمان ذخیره میکند. این طرحوارهها در دوران کودکی ایجاد میشوند و به گفته بک، افراد افسرده دارای خود طرحوارههای منفی هستند که ممکن است ناشی از تجربیات منفی، به عنوان مثال انتقاد، والدین، همسالان یا حتی معلمان باشد. فردی که طرحواره منفی دارد احتمالاً اطلاعات مربوط به خود را به شیوه ای منفی تفسیر می کند که می تواند منجر به سوگیری های شناختی شود. مانند موارد ذکر شده در بالا.
بک ادعا کرد که سوگیری های شناختی و خود طرحواره های منفی، سه گانه منفی را حفظ می کنند. سپس یک دیدگاه منفی و غیر منطقی نسبت به خود، آینده و دنیای اطراف شکل می گیرد. برای مبتلایان به افسردگی، این افکار به طور خودکار رخ می دهد و نشانه افراد افسرده است. سه گانه منفی این سه جزء را نشان می دهد: از جمله:
خود، هیچ کس مرا دوست ندارد.
جهان، دنیا مکانی ناعادلانه است.
آینده، من همیشه یک فرد شکست خورده خواهم بود.
نظریات مطرح شده توسط بک، تلویحات مهمی جهت درمان اختلالات اضطرابی و افسردگی داشته است. وی اظهار داشت که با شناسایی خطاهای شناختی و طرحوارههای زیربنای آن میتوانیم در جهت اصلاح افکار و باورهای فرد حرکت کرده و اختلالات هیجانی مانند اضطراب و افسردگی را درمان کنیم. آرون بک به واسطه ابداع این سبک درمانی پدر شناخت درمانی لقب گرفته است.
بک به افرادی که از مشکلات هیجانی رنج میبردند کمک میکرد تا این افکار را شناسایی کنند و مورد ارزیابی قرار دهند. در این راستا فرد قادر میشود به صورت واقع بینانهتر فکر و احساسات بهتری را تجربه کند و در عملکرد خود پیشرفت داشته باشد. بک اظهار داشت که مداخلات شناخت درمانی به فرد کمک میکند تا بتواند از تفکرات تحریف شده خود آگاهی یابد. افکار منفی که مدام در ذهن بیمار افسرده تکرار میشود طرحوارههای او را نشان میدهند که در فرآیند درمانی با کمک درمانگر به چالش کشیده میشوند تا در نهایت فرد بتواند باورهای بنیادی منفی را اصلاح کند.
مطالعات بک و همکارانش بیانگر اثربخشی رفتاردرمانی شناختی در طیف وسیعی از بیماریهای روانی مانند افسردگی، اختلال دو قطبی، اختلالات خوردن، سوءمصرف مواد مخدر، اختلالات اضطرابی و اختلالات شخصیتی مورد تائید واقع شده است. برخی از آخرین اقدامات بک تمرکز بر کاربرد شناخت درمانی برای افراد مبتلا به اسکیزوفرنی، اختلال شخصیت مرزی و بیمارانی است که برای خودکشی اقدام کردهاند.
برای کسب اطلاعات بیشتر در زمینه درمان شناختی رفتاری افسردگی کلیک کنید.
آرون بک، در مطالعات پژوهشی که در دانشگاه پنسیلوانیا انجام میشود شرکت میکند. وی که بنیانگذار و رئیس موسسه غیر دولتی بک بوده است در همان سازمان کنفرانسهایی برای متخصصان بهداشت روان، روانپزشکان و دانشجویان برگزار میکند. همچنین مدیر مرکز تحقیقات روانشناسی (PRC) است (سازمانی است که درجهت درمان و پیشگیری از خودکشی فعالیت دارد و در سال 2007 به عنوان عضو آکادمی هنر و علوم آمریکا انتخاب شد).
آرون بک به عنوان پدر شناخت درمانی شناخته شده است و روان شناسی آمریکا، او را به عنوان یکی از پنج شخص تاثیر گذار درعلم روانشناسی آمریکا معرفی کرده است.
برای کسب آگاهی بیشتر درباره نظریات روانشناسی به وبسایت مرکز مشاوره روانشناسی حامی هنر زندگی مراجعه کنید.
دیدگاه ها
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای مورد نیاز نشانه گذاری شده اند*